داغی ابدی از جنس تراورتن کرم رنگ ابیانه

روی پیشانی ساختمان حرف «ام» بزرگ را با سنگ تراورتن کرم نقش زده بودند. گفت اول اسم سازنده و برادرش با «ام» شروع می شده. برای همین همه ساختمانهایی را که مرتکب ساختنش می شوند با این اسم اعظم تقدیس می کنند. ساختمان مسخره ای بود. از نقش نخلهایی که روی شیشه های ورودی نقش شده بود بگیر تا لبه های گرد و نارنجی سقف کاذب. آشپزخانه نصف پذیرایی را اشغال کرده بود و سهم نور همه ی خانه یک پنجره ی باریک بود رو به دیوار همسایه.

دو تا اتاق قناس با دیوارهای مورب که هر جور حساب می کردی نمی شد تخت را تویشان جا داد. سازنده های اسم قشنگ با آن «ام» بزرگ رویایی کمد را یک جز غیر ضروری در زندگی شهری تشخیص داده بودند و به جای کمد تا می شد کابینت در آشپزخانه جا داده بودند.

این مجموعه رویایی نوساز بود و می خواست همه پس انداز مرا قورت بدهد. اول تمام خشمم را سر پسرک بنگاهی خالی کردم که می خواست به من ثابت کند این خانه خیلی مناسب است. بعد یک فصل طولانی از خواسته های معمارانه و عدم تجلی آنها در ساختهای شهری امروز برای مریم نطق کردم. دلم که خنک نشد. شماها بدانید که من عصبانی هستم. از دست سازنده های بی شعوری که فکر می کنند یک روکش سنگ تراورتن را می توانند روی هر گند و کثافتی که ساخته اند بکشند و بفروشند. از دست شهری که طبقه متوسطش را اینطور تحقیر می کند. از اینکه یک توقع ساده از فضای زیستی می تواند به آرزویی محال تبدیل شود.

تقصیر مردم هم هست. پول کمی که پای این آشغالها نمی ریزند. اگر نخریم و نخرند حداقل این سازنده ها که شعورشان آنقدر کم هست که فکر می کنند اسمشان از عالم ماورا آمده و باید تا ابد روی ساختمانشان باقی بماند، می‌آیند سراغ معمارها و فقط کمی از سهم سودشان را خرج بهبود کیفیت فضاهایشان می‌کنند. همین خاک بر سرها. عوضیها. لاشخورها... نه خیر دلم خنک نشد که نشد.

Popular posts from this blog

روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید

- نادر شاه شاهان و گذشته های من