برقصاااااااااا
میگوید مهمترین ویژگیات این است که «پیگیر» هستی. وقتی میپرسم پیگیر یعنی چه؟ میگوید ترکیبی از وظیفهشناسی و دنبال کردن وظایف و ... دوست ندارم پیگیر باشم. دوست ندارم مهمترین ویژگیام این باشد. دوست دارم مهمترین ویژگیام شاد بودن باشد. توانایی خندیدن در همه حال. انرژی زیادم. میگوید هیچکدام اینها به اندازه پیگیر بودنت مهم نیست. تو صبح بیدار میشوی. هر جایی که باشی سر ساعت میروی پسرت را میبری کلاس. سر ساعت برش میداری. سر ساعت به کار میرسی. قرارها را تنظیم میکنی. لب ورمی چینم.
دیوار آشپزخانهام محل نوشتن کارهاییست که به نقطه بحرانی رسیدهاند. چیزهایی که دیگر باید ظرف همین یکی دو هفته راه حلی برایش پیدا کنم. لیست روی دیوار که طولانی میشود کلافه میشوم. میدانم که وسط این همه دویدن باید وقتی برای رفتن به چشم پزشک، نظام مهندسی و ارتودنتیست پیدا کنم. وقتی یکی از آیتمهای روی دیوار را خط میزنم خوشحال میشوم. هر چند که هنوز خیلی فاصله دارم تا سفید سفید شدنش.
دیروز دو تا کار دیگر به لیست طولانیام اضافه شد. باید ظرف دو روز در ساعت مشخص همراه سینا به مدرسه مراجعه میکردم و لباس فرمش را تحویل میگرفتم و باید یک سر فوری و فوتی میرفتم نظام مهندسی برگهای را مهر و امضا میکردم.
معادلهی چند مجهولی هفتهام از همیشه پیچیدهتر شده بود. آخر سر به این نتیجه رسیدم که سر صبح برویم مدرسه. لباس فرم را تحویل بگیریم. بعد سینا را بگذارم کلاس وخودم بروم نظام مهندسی. از نظام مهندسی که داشتم برمیگشتم که برسم سرکار فکر کردم حق با اوست. چه دلم بخواهد چه نخواهد مهمترین ویژگیام همین است. همین ترکیب مسخرهی وظیفه، سگجانی، کرگدن بودن و دویدن.
می دانم وسط همه دویدنها ذهن گمراهم از اینکه موفق میشود تسک پیچیدهای را به سرانجام برساند و وظیفهی دیگری را هم به خوبی انجام بدهد، از شادی شیهه میکشد. در من یک ساعت فوق دقیق سوییسی هست روی دست یک رقاصه جلوی چشم تماشاچیهای بسیار. رقاصهای که بلاانقطاع میرقصد. رقاصهای که ایستادن بلد نیست...