نتیجه : فقر یک – ثروت یک میلیارد و نهصد و نود و نه میلیون
دختر پولدار 28 ساله اهل ترکیه، برای بچلرت پارتیاش با جت شخصی خانوادگی به شارجه پرواز میکند. هفت تا از دوستانش همراهیش میکنند.
قصهی زندگیش رویایی است. با همین سن کم هر چیزی که میخواهد دارد. یگانه دختر تاجر بسیار پولداری است و برج به نامش است. با پسر تاجر پولدار دیگری نامزد شده و تا یک ماه دیگر در قصری زیبا با او ازدواج خواهد کرد.
تا اینجای قصه شبیه قصههای پریان است. زندگیش از همان زندگیهایی است که در سریالهای ترکیهای دیده میشود و فاصله اعجابانگیز با زندگی عموم مردم کشورش دارد. خدمتکارانی که با لباسهای فرم خم و راست میشوند. قصرهایی که پنجرههای بزرگشان رو به منظرهی بغاز باز میشود، ماشینهای فوق لوکس...
پایان داستانش اما کوتاه و غمانگیز است. جت شخصی در راه برگشت به کوههای شهرکرد برخورد میکند. همه سرنشینها کشته میشوند و چیزی از آنها باقی نمیماند.
زندگی و مرگ این دختر 28 ساله، طنز تلخی دارد. اینکه همه داراییهای روی زمین نمیتواند سهمی بیشتر از زندگی به کسی ببخشد. او هرگز لباس سفید عروسی نخواهد پوشید. تکانهای کودکی را در درونش احساس نخواهد کرد. فرزندش را در آغوش نخواهد گرفت. هرگز با چشمهای خیس اولین قدمهای لرزان کودکش را دنبال نخواهد کرد. هیچ وقت 30، 35 و 40 ساله نخواهد شد. آرامش خزندهی بالای چهل سال را تجربه نخواهد کرد و ...
طنز تلخ دقیقا همینجاست که گاهی سهم یک انسان معمولی از زندگی بسیار بیشتر از کسانی است که تمام عمرش را در حسرت زندگی آنها سپری میکند.
تکه تلختر قصه این است که اگر این دختر، یک دختر معمولی بود هیچوقت اینطور کشته نمیشد. البته که ممکن بود در خیابان ولیعصر زیر اتوبوس برود. ( یا در خیابان تاکسیم به تراموا برخورد کند.) در تظاهرات مردمی یا بازجویی کشته شود. در تصادفات جاده ای بمیرد یا سر زا برود. اما هیچوقت با یک جت شخصی پرواز نمیکرد که بخواهد با کوه برخورد کند.
اینستاگرام دختر بیچاره تا دیروز باز بود و سیل هموطنان به مناسبت سقوط این هواپیما در ایران، به صفحهی او سرازیر شده بودند. زیر کامنتهای تسلیت ترکها، شوخی و خنده به راه بود و به نظر میآمد عدهای از این مرگ به وجد آمده اند.
البته که به وجد آمده بودند. یک عمر از پنجرهی خاکی کوچکشان به دنیای بزرگی که بهش دسترسی نداشتند خیره شده بودند و حسرت کشیده بودند ... حالا یک باره آن دنیا کوچک شده بود. کوچکتر از دنیای خودشان. افتاده بود لابلای کوهها. تکه تکه و سوخته بود. حقیر شده بود. ثروت مرده بود و فقر زنده مانده بود. فقر به جای اینکه جامههای خاکیش را بتکاند و به سهم بیشتری از زندگی که نصیبش شده چنگ بزند، داشت رجز میخواند. داشت حقارتش را فریاد میزد.
خبر این یورش اینستاگرامی در اخبار ترکیه نقل شده و برایشان قابل درک نیست که چرا ایرانیها این کار را میکنند. حواسشان نیست که سالهاست سریالهای ترکیهای در این کشور دست به دست میشود و اولین بار است که یکی از شخصیتهای واقعی دنیای سریالها در دسترس آنها قرار گرفتهاست. اولین بار است که دو دنیا اینقدر به هم نزدیک شدهاند و اولین بار است که دنیای خاکی از دنیای رویایی پیش افتادهاست.
از کار هموطنانم دفاع نمیکنم. کارشان را هم قابل دفاع نمیدانم. فقط میخواستم از نقطه نظر خودم توضیح کوتاهی بر اتفاقی که افتاده بدهم. بعد سهم بیشترم از زندگی را بردارم و بروم در ترافیک دم عید و افسردگی آخر سال و گشتن دنبال مدرسه متوسطه پسرانه هدر بدهم.
#اسفند٩٦
✅روزنگار خانم شین @Mrs_shin