bu dünya yalan dünya,yalan,yalan,yalan dünya
1- یکی از فامیلها عکس دو نفره با دخترش گذاشته زیرش نوشته: «بدون دخترم هرگز» همین زن وقتی دخترک 2 ساله هم نبودشوهرش را ترک کرد. شوهرش طلاقش داد، بچه را هم برداشت و رفت یک کشور دیگر. حالا بعد از ده سال مرد برگشته، اجازه داده دوباره گاهی دخترش را ببیند. در این ده سال هم خانم هر کاری دلش خواسته کرده. حالا به خودش اجازه میدهد زیر عکسش کپشن مادر فداکارانه بنویسد همه هم بیایند قربان صدقه بروند که چه مادر خوب و نازنینی هستی.
2- رابطههای در آستانه از هم پاشیدن، زندگیهای دوگانه از یک طرف و کپشنهای «همسر عزیزم که این همه سال با من همدل و همراه بودی.» یک طرف دیگر. کهیر میزنم. فکر میکنم چقدر مگر این ظاهر مهم است که آدمها نیاز دارند خوشبختیشان را توی چشم و حلق بقیه بکنند. با حلوا حلوا کردن دهنشان شیرین میشود؟ خوش به حالشان.
3- از کی و کجا این ظاهر مردمپسند جای واقعیت زندگی را گرفت؟ کی این ویترین اینقدر مهم شد که به خاطرش چشم در چشم بقیه دروغ گفتن به فضیلت تبدیل شد؟
4- من میفهمم که آدمها ممکن است لحظههای تاریک زندگیشان را ثبت نکنند. میفهمم که هیچ کس به خوشحالی عکسهای شبکههای اجتماعیش نیست. میفهمم که هیچ کس دوست ندارد خیانتها، ناراحتیها و تردیدهایش را ثبت کند. اما این نیاز عجیب به کامل بودن در چشم بقیه را نمیفهمم. نیازی که باعث میشود دروغ به راحتی جای حقیقت را بگیرد. چهار تا احمق هم پیدا شوند که باور کنند زندگی این است. زندگی همینقدر کامل و بی عیب و نقص است.
5- برادرم عکس دوست دختر 20 سال پیشش را فرستاده که میشناسی یا نه. میشناسم ولی این صورت یک زن چهل و اندی ساله نیست. میگوید فیلتر گذاشته روی عکسش. میگویم نه عزیز من. این دیگر فیلتر نیست. یک اپلیکیشنهایی هست که با آنها میتوانی مرده را زنده کنی. جوان کردن یک چهره میانسال که جای خود دارد. بعد فکر میکنم دختر آن سالها چه فکری کرده و این عکس را فرستاده؟ آیا خواسته بگوید هنوز همان دختر است؟ آیا کسی باور میکند که بیست سال زندگی بی هیچ رد پایی از کنارش رد شده باشد. آیا در یک تصویر، جوان ماندن فضیلتی است که من از آن بی خبرم؟
6- حالم از دورویی آدمها به هم میخورد. از این همه تفاوتی که ظاهر و باطنشان با هم دارد.
7- حالم از کسانی که میگویند حسهایم را ننویسم هم بهم میخورد. از کسانی که میگویند باید حقیقت ترسناک مادر تنهای یک نوجوان بودن را مخفی کنم و فقط بنویسم که چقدر زندگیم گل و بلبل است و چقدر همه چیز آرام است و چقدر من خوشبختم.
8- یکی باید باشد که نترسد و راستش را بگوید. بگوید که زندگی هزار تکهات میکند و هر تکه را میفرستد یک طرف و تو خیلی که هنر داشته باشی بتوانی تعادل نصفه نیمهای بین این تکهها برقرار کنی. یکی باشد که بگوید خیانت ترسناک نیست. آن چیزی که ترسناک است این است که به خودت دروغ بگویی و نتوانی در آینهها به چشمهای خودت نگاه کنی.
9- یکی هم بیاید راز شیرین شدن دهن با حلوا حلوا گفتن را به من یاد بدهد که بدجور تلخم امروز. حوصله هم ندارم بنویسم چرا تلخم.
10- حلوااا حلوااا حلوااا ...