◽️اگر جنگ خوب بود…

نمی‌دانم روز عوض کردن ملحفه‌هاست یا نه. ملحفه‌ها را یک هفته در میان عوض می‌کنم. روبالشی‌ها را هر هفته. حالا روزش را گم کرده‌ام. 


دیروز شازده پیغام گذاشته بود. گفته بود مادرم التماس می‌کند بیا. می‌گوید که نان خالی با آب می‌خوریم ولی تو بیا. به خاطر قطع شدن واتزاپ چند روزی از خانواده‌اش بیخبر بوده تا اینکه آمده سر پروژه. موقع بمباران زندان اوین همانجا بوده. گفته بود وحشتناک بود. خدا کند جنگ تمام شود خانم مهندس. اگر جنگ خوب بود که ما اینطور آواره نبودیم دور از مادر و پدر و زن و بچه. 


آخر پیغامی که برایش می‌گذارم یک قطره اشک می‌ریزد روی گونه‌ام. می‌گویم شازده برای وطن خودم و برای وطن تو آرزوی صلح پایدار دارم. جنگ نفرین است. لعنت است. 


ساعت ۷/۵ صبح دیروز رسیدم خانه. پرده‌ها را زدم کنار. شمعدانی‌ها در عزای نبودنم لابد، سراسر رخت زرد پوشیده بودند. در خانه خنک دور از آفتاب برای چه خودشان را نابود کرده بودند؟ گلدانشان را بردن بالکن و برگهای زرد و گلهای در غنچه خشک شده را چیدم. گلدانم شکل تهران بعد از جنگ شد. با دو شاخه زنده و برگها و گلها و غنچه‌های از دست رفته و تک و توک برگ جوان تازه در سایه. حال اطلسی‌ها هم خوب نیست. به جز آن بقیه نسبتا خوبند. زیر آفتاب سوزان امروز بیشتر از همیشه بهشان آب دادم. برگشتن به روتین پیش از جنگ زمان می‌برد. 


همه کارهای عادی، به نظر غیرعادی می‌آید. همین‌که دارم در خانه‌ام راه می‌روم. گلدانها را مرتب می‌کنم. غذا درست می‌کنم به نظرم غیرعادی است. در سرم، جایی که بهش دسترسی ندارم، صدای قرآن خواندن و عزاداری می‌آید. انگار کسی در عمق مغز من در این بمباران کشته شده و درون من به عزایش نشسته. 


رفته رفته جانهای از دست رفته، شکل و عکس و اسم پیدا می‌کنند. خانه‌های از دست رفته عکس قبل و بعدشان را که واقعیت بی‌رحم جنگ را توی صورت مخاطب می‌زند، با بقیه شریک می‌شوند. یکی زیر عکس قبل از ویرانی خانه‌اش نوشته بود اگر دلش را ندارید، عکس بعدی را نگاه نکنید. دلش را ندارم و عکس بعدی را نگاه می‌کنم. این بدن زخم‌خورده خانه‌ای در تهران من است. کاش برای بستن زخمهای شهرم کاری از من برمی‌آمد. 


دستهایم بوی شمعدانی مرده می‌دهد. برگشته‌ام به خانه. در سرم عزای کسی را گرفته‌اند و هیچ چیز شبیه قبل از جنگ نیست…


شیدا

۵ تیر ۱۴۰۴


t.me/Mrs_Shin

Popular posts from this blog

روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید

- «امروز می‌تونست یه روز رویایی باشه، یه روز خوب!»

معنای هشتم: پنجشنبه‌ها