هوش اجتماعی
هوش اجتماعي تنظيم كننده روابط ما با بقيه انسانهاست. اگر هوش اجتماعي كسي بالا باشد در روابط اجتماعي موفق است. اگر هوش اجتماعي پايين باشد در روابط اجتماعي ناموفق است. نوع رفتارهاي اجتماعي ما از پاسخ به سه سوال در درون ما سرچشمه مي گيرد: 1- چقدر دوست داشتني هستم؟ 2- چقدر با ارزشم؟ 3- چقدر امنيت دارم. ما بر پايه پاسخي كه به اين سه سوال مي دهيم روابط اجتماعيمان را سامان مي دهيم. اگر هوش اجتماعي كسي بالا باشد و خود را انساني امن ،باارزش و دوست داشتني بداند ،انساني "درون كنترل" خواهد بود. اگر هوش اجتماعي كسي پايين باشد، انساني "برون كنترل" خواهد بود. انسان "برون كنترل" سعي مي كند كمبودش در اين زمينه را با چيزهاي ديگر از قبيل تاكيد روي خصوصيات جسمي ( زيبايي،هيكل و قد و قواره) يا پول يا تحصيلات جبران كند.
***
هوش اجتماعي در جامعه ما پايين است. ما معتقديم دوست داشتني نيستيم. خيلي هم باارزش نيستيم. امنيت هم نداريم در نتيجه مي خواهيم با ماديات جبرانش كنيم.
***
مازلو نيازهاي اصلي را به ترتيب اين نيازها معرفي مي كند : 1- زيست،2- امنيت،3- دوست داشتن،4- ارزشمندي. انسان و حيوان در سه نياز اول با هم مشترك هستند. اما حيوانات احساس ارزشمندي نداند. گوسفندها همه گوسفند هستند! اين نيازهاي اوليه بايد تامين شوند و انسان بايد از اين نيازها عبور كند. مرحله بعدي خودشكوفايي است. يعني عبور از نيازهاي اوليه، مرحله فراخود.
***
نبودن ارتباط صحيح در جامعه ما يك فاجعه ايجاد كرده است. در ارتباط مخرب همديگر را دچار فرسايش مي كنيم. مهمترين دليل وجود اين ارتباطهاي مخرب به جاي ارتباطهاي درست و سازنده نبود "احترام" است. احترام سه مرتبه دارد. اولين و مهمترينش "احترام به خود" است. در جامعه ما احترام پايين است. چون هوش اجتماعي پايين است. حرمت و حريم خود را نمي شناسيم يا دچار تملق مي شويم يا دچار تكبر.( تملق يعني خود را ناچيز مي پنداريم و بقيه را بالاتر مي دانيم و تملقشان را مي گوييم و تكبر يعني كه خودشيفتگي كاذب داريم )
***
بزرگترين كسي كه به ما بي احترامي مي كند، خودمان هستيم.
***
آيا به خودتان احترام مي گذاريد؟ هر كاري كه كرديد بهايش را بپردازيد. خودتان را تحقير نكنيد. ( مثال يك پياز داغ مي سوزانيم و هزار جور بد و بيراه به خودمان مي گوييم. "خاك بر سر حواس پرتت! بازم پياز و سوزوندي؟ بعد از ده سال يه پياز داغ نمي توني درست كني. " برخورد درست اين است كه مشاهده بدون قضاوت داشته باشيد. چه اتفاقي افتاده است؟ پياز سوخته است. بهايش را مي پردازيم. يعني ماهيتابه را خالي مي كنيم و مي شوييم و يك بار ديگر پياز داغ درست مي كنيم.)
،
چقدر به خودتان اجازه اشتباه كردن مي دهيد؟ آيا من اجازه دارم اشتباه كنم يا نه؟ سرزنش كردن، توهين و بي احترامي به خود است. در بسياري از مسائل سرزنش درون است كه ناراحتمان مي كند. وقتي بار سرزنش زياد مي شود دنبال مقصر مي گرديم. ( از سرزنش خودمان خسته مي شويم و دنبال كس ديگري مي گرديم براي سرزنش كردن) تفكر كامل بودن ما را آزار مي دهد. ( همان فشاري كه از كودكي براي نمره 20 به ما وارد شده است.) بدانيد كه ما ازدواج صد در صد موفقيت آميز نداريم. پنجاه درصد براي ازدواج قابل قبول است. يعني نمره 10! اگر 14 باشد عالي است! هيچ شراكتي از جمله ازدواج هيچ وقت نمره اش 20 نيست. نمره 20 فريب ذهن است.
***
هيچ كس از بيرون نمي تواند ما را به هم بريزد مگر اينكه در درون ما چيزي باشد. جرقه هيچ وقت باعث آتش سوزي نمي شود ، مگر اينكه در وجودت باروت داشته باشي.
***
دومين مرحله احترام " احترام به خانواده " است. انسانها حريم دارند بايد حريمشان حفظ شود. ما نمي توانيم هر چه دلمان مي خواهد به بچه بگوييم يا هر كاري را بكنيم. خانواده يك حريم مضاعف دارد. ديگران نبايد براي من تصميم بگيرند. اگر ما حرمت خانواده مان را نگه نداريم هيچ كس نگه نمي دارد.
***
سومين مرحله "احترام به جامعه" است. احترام به قوانين. قانوني كه در يك جامعه تصويب مي شود، بايد اجرا شود. اجراي قانون ربطي به قانون گذار ندارد. مشكل سياسي ما ربطي به اجراي قانون و احترام به قانون ندارد. اعتراض به شرايط قانون گذاري يك بحث است و احترام به قانون يك بحث ديگر.قانون، قانون است. ربطي به من ندارد. هر جاي دنيا كه زندگي مي كنيد بايد به قانون احترام بگذاريد. احترام به قانون ربطي به قبول داشتن يا نداشتن قانون ندارد. قانون بد بهتر از بي قانوني است. بي قانوني هرج و مرج به دنبال مي آورد.
***
وقتي كه در محيط خانواده سختگيري بيش از حد داشته باشيم ، بچه ها با شكستن هنجارهاي خانوادگي به اين سختگيريها اعتراض مي كنند. ( مثلا مي روند وسط پذيرايي پي پي مي كنند!) ما در همين اعتراض كودكانه مانده ايم. به عنوان اعتراض به منشا قانون، قانون شكني نكنيد. در جامعه ما قانون ستيزي ارزش است. ما دهن كجي به قانون را دوست داريم.
***
مهمترين مساله در ارتباط ،احترام است. احترام به خود. احترام به وجود انسانها منهاي مذهب و ظاهر و ...، احترام به خانواده و احترام به قوانين جامعه.
***
بي احترامي ناشي از يك تعارض دروني است. ما با همديگر بد شوخي مي كنيم. شوخيهايمان گزنده است. باعث آزار اطرافيان مي شود. خيلي راحت با شخصيتهاي مملكت شوخي مي كنيم. ما قوميت ها را تحقير مي كنيم. ما تفاوت طنز و لودگي را نمي دانيم و خصوصيات انسانها را تحقير مي كنيم و اسمش را مي گذاريم شوخي.
***
نقطه مقابل سرزنش كردن، سرزنش نكردن است. براي سرزنش نكردن بايد "مشاهده بدون قضاوت" داشته باشيم. احساس از نوع انرژي است. نمي توانيد با آن در بيفتيد. بزرگتر مي شود. ( مثل بو. اگر بوي بدي جايي بپيچد با زدن يك اسپري به به اوضاع بدتر مي شود. راه درست اين است كه پنجره را باز كنيم كه بو برود نه اينكه هي اسپري بزنيم.) احساستان را ببينيد. نه با آن درگير شويد و نه تاييدش كنيد. سرزنش يك نوع احساس است. با آن در نيفتيد.( مثال: بازم كه عصباني شدم؟ چطور مگه؟ خوب عصباني شدم ديگه. گفتن "چطور مگه؟" يعني مشاهده بدون قضاوت.)
***
هوش اجتماعي - بخش كودكان
كودكي كه به دنيا مي آيد شخصيت ندارد. چون از خودش درك مستقل ندارد. خود را جزئي از كل مي داند. بدون وجود مادر براي خودش وجودي قائل نيست. بايد به مادر بچسبد. از زماني كه كودك چهاردست و پا راه مي افتد و خودش مي تواند از مركز امنيتش دور شود، شخصيت شروع مي شود. "خود پنداره" كودك با رفتار كودك و واكنش محيط شكل مي گيرد.كودك در درون خودش يك تابلوي امتيازات دارد. كودك رفتار مي كند و به بقيه نگاه مي كند. اگر تاييد شود يك چراغ سبز روشن مي شود و يك علامت مثبت در تابلوي امتيازاتش ثبت مي شود. واكنشي براي كودك مهم است كه واكنش دهنده اش براي كودك مهم باشد. مادر يا پدر بيشتر مادر يا جايگزين مادر. ( در خانواده هايي كه مادربزرگ براي ساعتهاي زيادي ازروز كودك را نگه مي دارد مادربزرگ و پدربزرگ هم مهم مي شوند. همينطور است پرستار بچه )
***
وقتي مادر با مهرباني كودك را نهي مي كند، پايه احساس گناه در كودك شكل مي گيرد."قربونت برم الهي ننداز!" كودك احساس مي كند كه " من بدم، تو خوبي" من بدم كه باعث عذاب تو مي شوم. وقتي مادر خشن است، كودك عاصي مي شود، " من بدم، تو بدي"
،
مادرهايي كه بچه شان بايد همه چيزش عالي و بيست باشد و مادرهاي فداكار بچه هايي با احساس گناه پرورش مي دهند.
***
بچه مرتب علامت مي گيرد. ما با احساسمان به كودك علامت مي دهيم و او آن را در تابلويش ثبت مي كند. بعد به تابلو نگاه مي كند و به خودش امتياز مي دهد. با نگاه كردن به تابلويش "خود پنداره" پيدا مي كند. اگر مثبت ها زياد باشد " من خوبم."، اگر منفي ها زياد باشد "من بدم" ، "خود پنداره" پايين مي آيد. عزت نفس پايين مي آيد.
***
بچه ها را تا 6 سالگي نبايد تربيت كنيم بلكه بايد وجودشان را بسازيم. زير 6 سال سن تربيت نيست. ساختن وجود از تربيت مهمتر است. زير 6 سال فقط بايد با كودك كيف كنيم. مخصوصا زير 3 سال.
،
خدا وكيلي، با بچه هايتان كيف مي كنيد يا نه؟
***
بچه هاي ما يك "كار" دارند ، يك "وجود"، "خود پنداره" به وجود برمي گردد نه به كار كودك. وقتي خود پنداره پايين باشد كودك نيازمند تاييد از بيرون خودش است. تاييد بايد از درون بيايد.
***
به بچه ها صفت نسبت ندهيد. نه صفات مثبت و نه صفات منفي. ( تنبل، بداخلاق، شلخته ... برعكسش هم صادق است فرشته،بي نظير، گل پسر ... وارد مدرسه كه مي شود مي بيند كه 3 تا گل پسر ديگر هم هستند ضربه روحي مي خورد.)
***
به جاي اينها كار كودك را توصيف كنيد. در تاييد كودك كمي ( اما نه زياد) اغراق كنيد. بزرگترين آرزوي كودك شادي والدينش است. با احساس با بچه ها برخورد كنيد. كارشان را توصيف كنيد و احساس نشان بدهيد.
اگر كودك كار درستي كرده باشد ، توصيف كنيد و يك احساس خوب نشان بدهيد. ( تو اين كيفو بلند كردي؟ آفرين.)
اگر كودك كار اشتباهي كرده باشد ،توصيف كنيد و يك احساس بد نشان بديد. ( شير رو ريختي؟ نه!)
( براي بهتر فهميدن اين بخش به كتاب " يك دقيقه با فرزندم" نوشته اسپنسر جانسون مراجعه كنيد)
***
بعد از احساس بد دادن به كودك حتما به او پيام محبت بدهيد. چون كودك نمي تواند بين خودش و عملش فاصله بگذارد و نمي تواند احساس بد را قطع كند. ( مثال بچه شما چيزي را پرت مي كند و مي شكند. خودتان را هم تراز كودك كنيد و عملش را توصيف كنيد." ليوان رو پرت كردي. ليوان شكست.همه جا پر از شيشه شد" احساستان را بيان كنيد."از اينكه ليوان رو پرت كردي ناراحتم"، كمي مكث كنيد و فقط به كودك نگاه كنيد تا احساس شما را دريافت كند. بعد از مكث درآغوشش بگيريد و بگوييد كه دوستش داريد- مرجع همان كتاب بالايي)
***
خود پنداره با برچسب زدن ( صفت دادن به بچه ها) يا به طور كاذب بالا مي رود كه منجر به خود شيفتگي مي شود يا به طور كاذب پايين مي آيد كه موجب حقارت مي شود. ( جالب اينجاست كه بعضي جاها هر دو را با هم به كودك نسبت مي دهيم. مثلا: پسرم استعداد عجيبي داره و خيلي باهوشه ولي احمق بي شعور درست درس نمي خونه!)
***
"خود پنداره" و "خود ايده آل" بايد در فاصله مناسبي از هم باشند. اگر اينطور باشند انگيزه براي حركت ايجاد مي شود . مثل نردبان. پله به پله.
،
اگر كودك را تشويق بي جا كنيد اين دو مي چسبد به هم "عاليه!" ، كودك فكر مي كند " من مي خواستم عالي بشم كه شدم! ديگه چرا تلاش كنم؟" انگيزه از بين مي رود.
،
اگر فاصله "خود پنداره" و "خود ايده آل" را زياد كنيم يا به طور كاذب كودك خودشيفتگي پيدا مي كند يا احساس حقارت مي كند.
***
به بچه ها خود پنداره كاذب ندهيد. مراحل رشد كودك را بشناسيد. مراحل رشد كودك طبق نظريه اريكسون به 8 مرحله تقسيم مي شود. 3 مرحله از اينها در 6 سال اول است.
اولين مرحله "امنيت" در برابر "ناامني" است كه در سال اول زندگي شكل مي گيرد. پس از پايان سال اول كودك تصميم مي گيرد كه "آيا من در امنيت هستم يا نه؟"
دومين مرحله "خود باوري" در برابر "شك" است كه بين يك تا سه سال شكل مي گيرد. پس از پايان سه سالگي كودك تصميم مي گيرد كه " آيا من باارزش و دوست داشتني هستم يا نه؟"
سومين مرحله " ابتكار" در برابر "احساس گناه" است. اين دوره ،دوره ايست كه خلاقيت شكل مي گيرد و متاسفانه در بسياري موارد به دليل شباهتش به خرابكاري سركوب مي شود.
***
كودك زير يك سال بايد مستقيم و بلافاصله بايد سرويس بگيرد. بين اعلام نياز و دريافت نياز نبايد فاصله باشد. بعد از سال اول زندگي مي شود اين فاصله را زياد كرد.
***
بچه بالاي يك سال مي رود سراغ وسايل واقعي زندگي . وقتي مدام به كودك بگوييم " نكن. مي افتي. مي سوزي. مي شكنه" به كودك پيام ناتواني مي دهيم. اعتماد به نفسش مخدوش مي شود. وظيفه ما به عنوان يك والد، حمايت است. نبايد بگذاريم كه دچار خطر شود. هر وقت اتفاق جديدي هست بچه ها را صدا كنيد. ( بيا دارم آش درست مي كنم بيا رشته ها رو تو بريز توش)
***
وقتي به بچه ها لقب مي دهيم بر اساس اين القاب براي خودشان شخصيت مي سازند. احساس بي ارزشي يا كم ارزشي مي كنند و دنبال تاييد از بيرون مي روند." من آدم بي ارزشيم مگر اينكه سه چهار تا مدرك داشته باشم. مگر اينكه ماشين مدل بالا داشته باشم. مگر اينكه پول داشته باشم." خلا دروني است و سعي مي كنند آن را با تاييديه از بيرون پر كنند.
***
شخصيت كودك در 6 سال اول زندگي اش شكل مي گيرد. شخصيت يعني ساختن گل ( با كسر گ) خاك آن امنيت و آب آن دوست داشتن است. 6 سال اول سالهاي ورز دادن و گل درست كردن است نه گلدان ساختن. هر چقدر كه بيشتر ورز بدهيد در تربيت كمتر شكننده خواهد بود. اين سالها ، سالهاي تربيت نيست. با بچه تان زندگي كنيد.
خلاصه جلسه هوش اجتماعي(86/12/13) - مدرس آقاي سلطاني
خلاصه نويسي : خانم شين
پ.ن. در پست هوش جنسي كه قوم و خويش آخوندها شديم. احتمالا با اين يكي بيخ ريش ما را مي چسبانيد به مملكتيون! خدا رحممان كند!
پ.ن. آيا بايد مي نوشتم قانون گزار به جاي قانون گذار؟ لطفا راهنمايي كنيد.
پ.ن. در شماره اخير مجله "كودكان و مادران" مقاله اي از آقاي سلطاني در مورد اهميت بازي كودكان زير سه سال چاپ شده است. بعد از خواندن اين مقاله واقعا از قلم ناقصم در ارائه اين مطالب شرمنده شدم. اميدوارم كه هر چه زودتر خود آقاي سلطاني دست به كار شوند و كتابشان را چاپ كنند.( نشريه تحليلي،آموزشي، اطلاع رساني- سال چهارم شماره 22 - اسفند و فروردين 87)
پ.ن. اين سري هوش متعادل به پايان رسيد. خلاصه يازده جلسه كلاس را همينجا خوانديد. نمي دانم برايتان مفيد بود يا خير. شايد اگر آقاي سلطاني وبلاگ مرا معرفي نمي كرد ،نوشتن خلاصه جلسات را ادامه نمي دادم. اين معرفي متعهدم كرد براي ادامه كار. هر چند كه حوصله خيليها را سر بردم و خيلي ها حوصله مرا سر بردند. بعيد مي دانم كه از اين دست چيز ديگري بنويسم ،مگر برداشتهاي خودم . به زودي سي دي صوتي اين جلسات در دسترس خواهد بود. ( بعد از عيد) بهرحال تمام اين جلسات ،چكيده و خلاصه شده هستند. براي هر كدام از اين مباحث و در جهت رشد دادنش تلاش و مطالعه لازم است. اميدوارم كه كمي در راه رشد راهنمايتان بوده باشم، فقط كمي.
پ.ن. دوستي از من سوالي در مورد مساله مرگ براي كودكان كرده بود. همين الان در اين مجله معرفي يك كتاب را ديدم "سوگ و سوگواري در كودكان" ناشر انجمن روانپزشكي كودكان و نوجوانان / نويسنده دكتر فريبا عربگل
پ.ن. يك آدم بيكاري هم پيدا شده است كه از طرف من براي دوستان كامنت مي گذارد و حرفهاي زشت مي زند. خواستم از همينجا براي همه بنويسم كه من به هيچ كس تا به حال بد و بيراه نگفته ام مگر در وبلاگ خودم ! يعني اصولا نمي روم در خانه مردم ،زنگشان را بزنم و در بروم يا بايستم و هر چه از دهانم در ميايد بارشان كنم.اگر انتقادي كنم سعي مي كنم متكي بر اصولي باشد، بجز وبلاگ دوستاني كه آنقدر مشخص همديگر را مي شناسيم كه كمي سر به سر هم مي گذاريم. اگر نوشته هاي من باعث شده است كه كسي احساس بهتري داشته باشد ، اين احساس خوب براي من بسيار ارزشمند است. وقتي كه مي بينم مي توانم موثر باشم ، احساس بسيار خوشايندي را تجربه مي كنم. اگر توانسته ام به كسي كمك كنم باعث افتخار من است.خدا اين آدمهاي بيكار را به راه راست هدايت كناد. آمين.
خانم شین