بلند بگو دوستت دارم

روزی هزار بار به بچه ام می گفتم و می گویم "دوستت دارم" تازگیها یاد گرفته خودش بی بهانه می آید سراغم و می گوید " خیلی دوستت دارم" می چسبد. خیلی ...

دلم برای مادرم می سوزد که این همه سال شنیدن این جمله را از خودش دریغ کرده یا پدرم. با تمام جمله های عصا قورت داده ای که باید یاد می گرفتم و حساب پس می دادم، هیچ وقت یاد نگرفتم – یا نشنیدم – که باید بگویم " دوستت دارم" نشنیدم و نگفتم تا وقتی که آدم دیگری آمد و یادم داد که گفتنش راحت است ... حالا به پسرم یاد می دهم که هی بگوید ... گیرم که لذت شنیدن این جمله در سالهای بعد از این مال من نباشد ، اما من یادش داده ام بگوید " دوستت دارم" که مثل من وقتی که گفتنش را لازم داشت هی نچسبد به گلویش...

Popular posts from this blog

روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید

- نادر شاه شاهان و گذشته های من