دسته گلهای مجازی*

در دنیایی که همه چیز در آن واقعی است و عنصر خیال کم کم حتی دارد از قصه ها هم حذف می شود ، کمی تخیل چاشنی خوشایندی است. دنیای جدیدی هست که به تو اجازه می دهد برای خودت اسم تازه ای انتخاب کنی. شکل تازه ای داشته باشی و خودت را همانطور که دوست داری به بقیه معرفی کنی. بعد بنشینی و دوستهای تازه پیدا کنی. باهاشان گپ بزنی – بخوانید چت کنی– و با دیدن چراغ چشمک زنشان در یاهو مسنجر، جی تاک و ... دلت بلرزد و از گرفتن دسته گلهای مجازی بی بو و خاصیتشان کیف کنی. همه اینها اشکالی ندارد اما گوشه ای از ذهنت داشته باش که همه اینها خیالی هستند.
*
اسمی که آن گوشه صفحه نوشته ای اسم واقعی تو نیست. تو این همه مهربان و از خود گذشته نیستی و اگر نصفه شبی بلند شده ای نشسته ای پای اینترنت برای این نیست که دغدغه نجات دنیا را داری. کامپیوتر از اتاق کناری وسوسه ات می کند : "بیا ... بیا!"چراغش به زندگیت روشن می شود. یک وقتی بود که فقط چراغ یخچال بود که همیشه و در همه ساعتهای شبانه روز داوطلبانه زندگیمان را روشن می کرد. حالا چند سالی هست که چراغهای مجازی چشمک زن هم به بهانه های کوچک خوشبختی اضافه شده اند. اشکالی ندارد اما یادت باشد،همه اینها خیالی هستند.
*
صفحه خودت را داری،سالهاست. آنجا درست همان چیزهایی را می نویسی که در زندگی واقعیت گم کرده ای. انگار یک ادای دین به خود گمشده ات است. به کسی که می توانستی باشی اما نیستی. در همین صفحه های مجازی دوستان دیگری پیدا می کنی و نوشته هایشان خواب را از چشمانت می گیرد. اشکالی ندارد اما فراموش نکن، همه اینها خیالی هستند.
*
به جای اینکه غصه بخوری از اینکه همه ایده های خوب دنیا نوشته شده اند به این ماده خامی که این همه در دسترست است، دقیقتر نگاه کن. هنوز کسی ننشسته است پیچ و خمهای مجازستان را در زندگی واقعی بنویسد. از همین دنیای درهم برهمی که اسمهای مختلفی دارد و وارد هر کدامش که می شوی می بینی که برای خودش نوع خاصی از رابطه ها را ایجاد می کند. روابطی که هنوز آنقدر تازه است که نمی شود رویش اسم گذاشت. یک جور الهام گرفتن از دنیای واقعی است در یک مقیاس غیر واقعی.چراغ کامپیوتر که روشن می شود ، همراه با پیچیدن زمزمه یکنواخت فن سی پی یو در سکوت اتاق، دوستهای مجازی به اتاقهای خانه سرازیر می شوند. مهم نیست که صبح باشد یا نیمه شب. یک گوشه دنیا یکی هست که بیدار باشد. حرفی هست که نوشته شده و منتظر تو باشد که بخوانیش.
*
یادم نرفته ، همه اینها خیالی هستند. اما زندگی واقعی ما را تحت تاثیر قرار می دهند و درست از جایی که انتظارش را نداری به آن سرک می کشند. یکی باید یک داستان جدید از این دنیا بنویسد... یکی از همین روزها.


همشهری جوان - 229 *

Popular posts from this blog

روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید

- نادر شاه شاهان و گذشته های من