"عادت نمى كنيم."

بايد خودم را از تخت بكشم بيرون. بايد ملافه ها را عوض كنم. بايد خانه را جارو كنم. بايد براى مهمانى بيست نفره ى فردا بروم خريد. بايد گردگيرى كنم. بايد لبخند بزنم. بايد دور و برم را مرتب كنم. بايد حواسم باشد كه در كمدم باز نماند. بايد گوشه هاى در رفته پرده ها را مرتب كنم. بايد تن در دادن را تمرين كنم. بايد افكارم را پشت لبخندم پنهان كنم. بايد ظرفهاى چينى دور طلايى و ليوانهاى كريستال را بچينم روى ميز. بايد كيسه هاى سنگين خريد را بار بزنم توى ماشينم. بايد خودم را از تخت بكشم بيرون. نمى توانم. نمى توانم. نمى توانم.


Popular posts from this blog

روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید

حجم کوچک دلنگرانیهای آینده