خرچنگ هستم يا مشابه از تيره ى سخت پوستان

دوستم زنگ مى زند مهد دخترش، مى گويد دخترك را برده اند قايقرانى، غرق نشود؟ مى گويم تايتانيك كه نيست. يك حوضچه فسقلى است و مربى ها چهار چشمى حواسشان به بچه هاست. به روى خودم نمى آورم كه هر روز بعد از ظهر چه دلم آشوب مى شود وقتى پسر بچه هاى مدرسه را مى بينم كه لابلاى ماشينها دنبال راننده سرويسشان مى دوند و چقدر دلم شور همه شان را مى زند. دلم نمى آيد بچه ام را سرويسى كنم. مى ترسم از دويدن هيكل كوچولويش پى راننده اى و دلهره اش از جا ماندن. امروز لام را ياد گرفته و حالا ديگر مى تواند بنويسد "ليلا". خوشحال است. ديكته اش بد نيست. تازگيها نقطه هاى شين را جا مى گذارد. در آخرين ديكته ى مدرسه "گ" و "خ" را قاطى كرده بود و تركيبهاى خنده دارى ساخته بود. معلم زير ديكته نوشته بود كه بايد موقع املا نوشتن ساكت باشد. وروجك مى گويد: " من ساكتم! خانوممون كلك مى زنه." اين بار سوم است كه زير ديكته هاى مدرسه يادداشت تهديد آميز دريافت مى كنم. بگذريم. قرار شده اين هفته حواسش را جمع كند. خيرِ سرش! فردا قرار است ببرنشان اردو، كجا؟ نمى دانم. برگه رضايت نامه بدخط است. در دفتر رابط غر مى زنم به معلم كه چرا برنامه اردو در سايت مدرسه و تقويم اجرايى نيست و چرا رضايت نامه بدخط است و چرا در ديزى باز است و دم خر و باقى قضايا. بله، مدرسه هوشمند داريم كه در تعطيلات غيرمترقبه بى تكليف نمانيم ولى فردا بچه ام را قرار است ببرند "گازى رضوان"*كه نمى دانم كجاست ولى كسر شانشان آمده در سايت مدرسه بزنند كه برنامه چى است!! بى حوصله ام. دلم مى خواهد بتركد. نمى تركد سگ جانِ لعنتىِ پوست كلفت! خيلى معمولى دارم زندگيم را مى كنم در حالى كه بايد خفه شده باشم از دود و عشق و مادرى و بلبشوى زندگى ام. 

* يك - اين چيزيست كه روى رضايت نامه نوشته!!!

Popular posts from this blog

روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید

- نادر شاه شاهان و گذشته های من