روز سى و ششم: فداکاری بیهوده
آدمها توى رابطه، يكباره تمام نمىشوند. بقيه فكر مىكنند اين اتفاق يكباره مىافتد چون آن اتفاق بيرونى را با يك خبر ناگهانى متوجه مىشوند ولى اين تمام شدن، كند و طولانى است. مثل يك بيمارى مزمن مىماند كه سالهاى سال يكى را آزار مىدهد و يك جا، طرف از جايش بلند مىشود، مىرود دكتر و مىگويد اين پا، كه اين همه ديوانهام كرده و دردش تمام هم نمىشود، قطع كن برود دكتر. من مىخواهم فقط يك پا داشته باشم ولى بقيه عمرم را ديگر مدام درد نكشم.
به نظر من از وقتى "توقع فداكارى" وارد رابطه مىشود و به هر شكلى "فداكارى" اتفاق مىافتد، احتمال ايجاد يك درد مزمنى جايى در بدن رابطه همراهش مىآيد. براى يك رابطه اين فداكارى، مادى است براى يكى فرهنگى و مذهبى است براى يكى ديگر تركيبى از همه اينهاست.
حالا را نمىدانم اما زمانى كه نسل من، دخترهاى جوانِ در آستانه ازدواج بودند اين "فداكارى" مدام ستوده مىشد و مادران و زنان و پدران و مردان فداكار تاييد و تشويق مىشدند ولى حالا در آستانه پنجاه سالگى، فكر مىكنم كه هيچ مزيتى در فداكارى در رابطه وجود ندارد. هر فداكارى يعنى دارى چيزى را تحمل مىكنى به دليل رابطه و راستش دليلى نمىبينم آدميزاد چيزى را تحمل كند كه بعد بخواهد از هفت طرفش بزند بيرون و با يك يا دو بچه رابطه را ترك كند.
راستش با تقريب نسبتا خوبى به شما مىتوانم بگويم كه هيچكس - زن و مرد هم ندارد- قدر فداكارى شما را نخواهد دانست و انسانى كه به هر شكلى فداكارى كرده و از خودش گذشته تا رضايت ديگرى را به دست بياورد يا چرخ كندِ زندگى را روغنكارى كند، يك جايى با احساس باخت و سنگينى به خودش رجوع خواهد كرد. ممكن است طلاق هم نگيرد ولى از درون، پشيمان و غمگين باقى خواهد ماند و راستش زندگى هم كوتاه است هم چرند و هم پر از اندوه و من دليلى نمىبينم كه آدميزاد اين همه را تحمل كند كه بخواهد با كسى باشد. نمىارزد… باور كنيد نمىارزد…
شيدا
٤ بهمن ١٤٠٢
پ.ن. دوستان عزيزم لطفا حتى اگر يك جمله هم از كانال من جايى كپى مى كنيد ذكر منبع را فراموش نكنيد. ممنونم.
@Mrs_Shin