- طرز تهیه متروپل

 

پسرم می‌گوید مامان ببین تیرآهنهای سیاه را دارند بالا می‌برند. اگر ساکن خانه قبلی بودم پرواز تیرآهنهای سیاه می‌توانست حسابی غمگینم کند. تمام پنجره‌های خانه قبلی رو به همین زمین بود که قرار است ساختمانی 15 طبقه در آن ساخته شود. ساختمان 15 طبقه خانه خیابان نوبهار را خفه می‌کند. چیزی از منظره کوه برایش باقی نمی‌گذارد. دو سه روز بعد ستونهای انتهای زمین هم که علم می‌شوند می‌بینم که نصف منظره کوه ما هم از دست خواهد رفت.

 

 چه می‌شود کرد؟ اینجا تهران است. شهری که در آن خاطره‌ها و کوهها مدام اسیر دست قوانین مسخره می‌شوند. چرا باید در آن زمین باریک و دراز یک ساختمان 15 طبقه ساخته شود در حالی که همه ساختمانهای هم جوارش حداکثر 10-11 طبقه هستند؟ تو می‌گویی به این ستونهای باریک نمی‌آید که توان حمل بار یک ساختمان 15 طبقه را داشته باشند. می‌دانم که ساختمان مجوز 8 طبقه داشته و بعد معلوم نیست که کی و کجا دم چه کسی را دیده اند که ساختمان به اندازه دو برابر خودش قد کشیده و چه کسی در بند این است که دوباره بدهد سازه ساختمان را طراحی کنند و اصلا چه کسی دلش برای ساکنین آینده این ساختمان سوخته است؟

 

 یک روز که زلزله‌ای بالاخره تهران را بلرزاند، این ستونهای باریک که توان نگه داشتن 15 طبقه را ندارند و قرار هم نبوده داشته باشند، فرو خواهند ریخت و تعداد زیادی آدم آواره خواهند شد اگر کشته و زخمی نشوند. مطمئنم که به وقتش یک نمای سنگی آنچنانی روی این افتضاح را خواهد پوشاند. ساختمان مثل یک نارنجک که هنوز ضامنش کشیده نشده جلوی خانه ما دارد قد می‌کشد. روزی که مثل متروپل فرو بریزد، آن که خورده و برده که پشت هزار نام کوچک قایم شده و احتمالا در کانادا یا سوییس زندگی دوگانه‌اش را گارانتی کرده و دست کسی به او نمی‌رسد. مهندسی که سازه را طراحی کرده خواهد گفت که برای 8 طبقه طراحی کرده و نه 15 طبقه. سازنده، بنا به مصلحت کشته خواهد شد و خلاصه دست کسی به مقصر اصلی نخواهد رسید. برای اینکه اینجا چیزی از جان آدمیزاد ارزانتر نیست.

 

 البته که به عنوان یک مهندس ارشد می‌خواهم بروم مشخصات ساختمان را از روی تابلو بردارم و با شهرداری تماس بگیرم و بگویم که من معمارم ولی اینقدر از سازه سردرمی آورم که بدانم این ستونهای باریک پیام‌آور متروپلی دیگر هستند و من نمی‌خواهم خانه قبلی و خانه فعلی‌ام منظره اش رو به اندوه آدمها باشد. یکی یک جا پیغام مرا بایگانی خواهد کرد و توجهی به آن نخواهد کرد و کاری از من، برنخواهد آمد جز تماشای پرواز تیرآهنهای سیاه باریک که قرار است منظره کوه را از من و جان و مال و آرامش را از دهها آدم دیگر بگیرند.

 

شیدا

21 اسفند 1402

@Mrs_Shin

Popular posts from this blog

روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید

- نادر شاه شاهان و گذشته های من