▫️نکست استپ به قول خارجی‌ها

بچه‌ام را فرستادم برود دانشگاه ثبت‌نام كند. اين جمله را نوشتم و بعد برگشتم دوباره خواندم. بچه‌ام را، همان كه وقتى به دنيا آمد، قرمز و عصبانى بود و خيلى خيلى كوچك بود، فرستادم برود دانشگاه، ثبت‌نام كند. دلم مى‌خواست همراهش بروم كه قبول نكرد. حق داشت. همان صد سال پيش كه ما تازه جوانانى بوديم، خودمان تك و تنها رفته بوديم ثبت‌نام كرده‌بوديم، با كاغذى در دست و كاغذى در دل. از بين سى نفر، يكى با مادرش آمده بود كه اسم «بچه‌ننه» از همان روز، روى‌اش ماند. حالا البته قرار بود با پيشرفت علم و تكنولوژى كاغذ از ثبت‌نام حذف بشود كه نشده ظاهرا. فقط يك ثبت‌نام الكترونيك اضافه شده كه يك آدمى هم آن طرفش نشسته با مقاديرى سنگ كه نگذارد ثبت‌نام كنى. تق. حجم اين فايل كم است. تق. حجم اين فايل زياد است. تق. اين را دوست ندارم، عوض كن. تق. اصلا سامانه الان دلش نمى‌خواهد كار كند. سامانه خسته است. سامانه، فقط يك سامانه است. 



ديشب بالاخره تاييديه سامانه خسته را گرفتيم. قبلتر البته با سايت سنجش و سايت سخا جنگ نابرابرى داشتيم كه با تقريب خوبى همه جنگها را باختيم. ديشب كه بالاخره سامانه رضايت داد كه مدارك بارگذارى شده،باز شده، ديده شده و پسنديده شده، پيغام داد كه خوب است. حالا دانشجو بيايد من از نزديك ببينمش. كپى هم از شناسنامه و كارت ملى و گواهى ديپلم و وضعيت نظام وظيفه و عكسهايش هم همراهش باشد. من كپى دوست دارم. خيلى خيلى كپى باشد. 



حالا پسرم، ميليونها كپى از مداركش را چپانده توى پوشه بنفش. ادوكلن خوشبويى زده. سوييچ ماشين قشنگ مرا برداشته برود آن سر شهر دانشگاه ثبت نام كند. سر صبحانه مى‌گويم كه با مسئول آموزش دوست شو چون اين همان يك آدمى است كه تا روز آخر گيرِ او هستى و مى‌تواند جان به سرت كند. مى گويم آن لبخند قشنگ جادويى كه باور ندارى كه قشنگ است و من و همه جهان به جز خودت مى‌دانيم كه چقدر قشنگ است، بچسبان به صورتت. 


مى‌گويم اگر ديدى شلوغ است، صف است، همه با يك لشگر نيروى كمكى آمده‌اند، زنگ بزن من بيايم. مى‌گويد تو بيايى تا آن سر شهر؟ بى ماشين؟ 


تو بگو من بيايم تا آن سر جهان، 

سينه خيز…. چه فرقى مى‌كند. 


حالا رفته. من قرار است از خانه كار كنم. من قرار است كار نكنم. بنشينم هى فكر كنم به جمله اولى كه نوشته‌ام و هى همانطور از ذوق توى دلم هزار پروانه بجهند. 


شيدا

٢٥ مهر ١٤٠٣


پ.ن. از همه تبريكها و آرزوهاى قشنگ شما ممنونم. ببخشيد كه فرصت نشد تك تك پاسخگو باشم. همراهان روزهاى تاريك و روشن من … چه خوب كه هستيد. 

Popular posts from this blog

روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید

حجم کوچک دلنگرانیهای آینده