▫️معنای سوم : گربه

گربه‌ها موجودات تودار و مرموزى هستند. نوعى مرموز بودن خاص خودشان را دارند كه تعبير به خيلى چيزهای دیگر مى‌شود. بعد از سه سال و اندى زندگى با گربه، مى‌دانم كه تنها راه شناخت آنها، زندگى كردن با آنهاست. يك روى خانواده‌دوستِ مهربانِ عاشقِ خانه و زندگى دارند كه ديدنش فقط براى خانواده‌شان ممكن است. 


دومان تازه آمده بود پيش ما و خانوادگى درگير نسخه دلتاى كرونا بوديم و من توى نشيمن مى‌خوابيدم كه مثلا از حجم ويروس فاصله بگيرم. خانه ما يك سمت روشن و يك سمت تاريك دارد. خوابيدن در سمت روشن خانه يعنى بيدار شدن با اولين شعاع آفتاب شرقى. آنجا ديدم كه درست قبل از طلوع آفتاب و قبل از اينكه زاغهاى نوك قرمزى كه در پشت‌بام خانه زندگى مى‌كنند، با صدای تیزشان شروع روز را اعلام کنند، دومان مى‌آيد مستقر مى‌شود حوالى پنجره تا تماشايشان كند. 


در مدت چند هفته، برنامه تمام پرنده‌هاى اطراف خانه را ياد گرفته بود. دومان، از همان اولش، كوچك و كودك نبود. متين بود و نگاهش سنگين و معنى‌دار بود. اليور ولى واقعا بچه بود. با آمدنش با خودش نشاط آورد. 


اليور است كه وقتى لباسها را پهن مى‌كنم روى رخت‌آويز مى‌پرد و روى ملحفه‌هاى نيمه مرطوب لم مى‌دهد. اليور است كه گلدان فيلودندرون ديوانه قشنگم را يك بار چپه كرده. اليور است كه وقتى زياد مى‌خوابيم يا همه سرمان گرم كار خودمان است توى خانه راه مى‌رود و نق مى‌زند و باز هم اليور است كه مهربانترين موجود جهان است و وقت مريضى از كنار من جم نمى‌خورد و با هر سرفه‌ام سرش را بلند مى‌كند و با نگرانى نگاهم مى‌كند.


زندگى با گربه‌ها، خانه را خانه‌تر مى كند. از بس كه اين موجودات وابسته‌تراند به خانه. نوع وابستگى‌شان با وابستگى ما فرق دارد.  ريزتر و جزئى‌تر و عميقتر است انگار. گربه‌ها خانه را جورى مى‌شناسند كه ما اصلا نمى‌توانيم تصور كنيم. آنها مى‌دانند ما كى مى‌خوابيم، كى بيدار مى‌شويم،  بچه همسايه كى مى‌رود مدرسه و آفتاب كى و از كدام پنجره طلوع مى‌كند و آن پرنده‌هاى سياه كوچك كه عصرها جيغ‌كشان تمام شدن روز را روى گلدان شمعدانى تراس خانه ما جشن مى‌گيرند، دقيقا كى پيدايشان مى‌شوند. 


گربه‌ها خانه و ما را عميقا مى‌شناسند. نمى‌دانم آنها از زندگى كردن با ما خوشحال هستند يا نه ولى بودنشان واقعا شگفت و زيباست. 


بودن گربه‌ها، چيزى بوده كه گذران ايام كرونا و دلتا و مريضى و سالهاى سخت بعدى‌اش را راحتتر كرده. وجودشان عبور از سنگينى بار روزى كه بيرون مرزهاى امن خانه مى‌گذرد را ممكن مى‌كند، زندگى در خانه را نرمتر و خوشايندتر مى كند. 


نقطه مشترك من و گربه‌هايم هم در آن عشق عميقمان به خانه نهفته است. من كسى هستم كه زندگى بهينه در خانه را برايشان ممكن مى‌كنم، آنها باعث مى‌شوند در حين انجام همين كارها، لبخند بزنم. 


شيدا

٤ بهمن ١٤٠٣


t.me/Mrs_Shin

Popular posts from this blog

روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید

حجم کوچک دلنگرانیهای آینده

من هرگز مهاجرت نمي كنم ... من فرزند يك مهاجرتم