چى شد كه اينطورى شد يا تاريخچه خانم شين و بقيه


خانم شین در سال 1382در بلاگ اسپات به دنیا آمد. تاریخچه وبلاگ نویسی من البته به دو سال قبلترش برمی‌گردد ولی آن قسمت از نوشته‌های من در وبلاگ دیگری بود و الان قابل دسترس نیست. در واقع با اولین نسل وبلاگ نویسهای فارسی من هم شروع کردم به نوشتن. داشتن بهانه‌ای برای نوشتن برای من همیشه جذاب بود. قبل از وبلاگ، شبکه پیام را داشتیم و انجمنهای متعددش را و همانجا می‌نوشتیم و نوشته‌هایمان را به اشتراک می‌گذاشتیم. شبکه پیام که بسته شد همه آواره شدیم. در آن سنی هم بودیم که آن معاشرت کردنها و بحث کردنها و توی سر و کله هم زدنها برایمان خیلی جذاب بود. – مثل الان کرک و پرمان نریخته بود و سیل زندگی ما را با خودش نبرده بود. - برای همین جای خالی بزرگی بعد از شبکه پیام برایمان ماند. جای خالی بزرگی که وبلاگ یک قسمتی از آن را پر کرد. 

وبلاگ نوشتن برای من مثل داشتن یک پنجره شخصی بود. ایستادن پشت یک پنجره‌ی باز رو به خیابان و حرف زدن. کم کم آدمها پایین پنجره‌ام جمع شدند. حالا که به نوشته‌های آن سالها رجوع می‌کنم می‌بینم چقدر خام بودند اما برای من راهی بود که در آن رشد می‌کردم. رشدی آرام و ممتد. 

این مسیر نقطه‌های اوج هم داشت اما برایم آنقدرها خاطره‌انگیز نشدند. بیشترین چیزی که برای من مهم بود نفس نوشتن بود. بعضی نوشته‌ها، در جواب بحثهای مطرح وبلاگهای آن موقع بودند. خب آن موقع همه جان داشتند که با شمشیر در کامنت‌دانی به جنگ هم بروند. آن نوشته‌ها بیشتر دیده می‌شدند و بیشتر مورد بحث قرار می‌گرفتند. در همین مسیر وبلاگ نوشتن من بچه‌دار هم شدم. یکی از چیزهایی که بعد از به دنیا آمدن پسرم آگاهانه ازش دوری کردم این بود که وبلاگ من، تبدیل به دفترچه خاطرات بچه نشود. اما آنقدر ذهنم مشغول مادرانگی بود که خیلی از نوشته‌های سال اول زندگی پسرم مربوط به اوست. از خیلی چیزها گریزی نیست. یک بار پرشین بلاگ جشنی برای خانمهای وبلاگ نویس برگزار کرد و بهمان جایزه داد. ( بعد از فیلتر شدن بلاگ اسپات یک نسخه پرشین بلاگ هم از وبلاگم درست کردم و از همان وقت هر دو نسخه را به روز کردم.) سال 93 کاندید جایزه بین‌المللی دویچه وله شدم. اینها را شاید بشود گفت نقاط عطف وبلاگ نویسی از نظر بقیه. برای خودم نقاط عطف وبلاگم آن نوشته‌هایی است که در بزنگاههای مهم زندگیم نوشته‌ام. نوشته‌هایی ساده و بی‌اهمیت شاید اما توی ذهنم ماندگار شده‌اند. برای اینکه از آن نقطه به بعد چیزی بزرگ در زندگی من عوض شده. نقطه‌هایی که بعدش من دیگر نشده من قبلی. 

برای من وبلاگ نویسی هیچ وقت اهمیت و جذابیتش را از دست نداد. وبلاگم را خانه به خانه با خودم بردم که از روزگار جا نماند. از بلاگ اسپات فیلتر شده به پرشین بلاگ. از پرشین بلاگ به کانال تلگرام و با وجود به دنیا آمدن دنیاهای مجازی دیگر هیچ کدام برایم جای وبلاگ را نگرفت. اینستاگرام خوش آب رنگ، دروغگو و فیس بوک دو رو بود از نظر من. توییتر مجال وراجی نمی‌داد و با وجود همه اینها وبلاگ همیشه آن پنجره شخصی ماند. حتی در آن سالهایی که خیلی جدی با گروه مجلات همشهری همکاری می‌کردم، باز هم وبلاگ جذابیتش را برای من داشت. وبلاگ جایی بود که می‌شد شخصی نوشت. جایی بود که می‌شد از دغدغه‌های ذهنی خودم بنویسم. از ترسها. از اوهام. 

اگر وبلاگم را نداشتم، حالا هیچ خاطره دقیقی از شیدای آن سالها نداشتم. وقتی می‌گویم خاطره دقیق منظورم خاطره ایست که به احساسات و دغدغه ها و روحیات آن سالهایم نزدیک باشد. از کجا باید می‌فهمیدم که شانزده سال پیش به چه فکر می‌کردم و ترسهایم چه بودند. از کجا باید می‌فهمیدم که آن موقع چطور می‌نوشتم. راهم را اینقدر روشن و مشخص نمی‌دیدم. برای من پیمودن این راه، پر از نور و تاریکی، پر از پستی بلندی و پر از درد و خوشی بوده است. برای همین هیچ وقت دست برنداشتم از این راه و گمان نمی‌کنم دست بردارم.

*

تا همین دیروز نمی‌دانستم روز وبلاگ فارسی داریم. اما داریم. این یادداشت به مناسبت روز وبلاگ فارسی که 16 شهریور ماه است نوشته شده و قرار است وبلاگ نویسی را یادآوری کند. اگر شما هم وبلاگ نویس هستید می‌توانید تجربه خودتان را از نوشتن، فرآیندش و ... بنویسید و لینک آن را برای من ارسال کنید. 

 

خانم شین

www.mrsshin.blogspot.com

www.mrsshin.persianblog.ir

www.telegram.me/mrs_shin


Popular posts from this blog

روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید

حجم کوچک دلنگرانیهای آینده