روز دوم - کلاغ دم سیاه احتمالا جنگزده
توی کلینیک دامپزشکی منتظر جواب آزمایش دومان بودم. کلینیکش از کلینیکهایی که برای خودم رفتهام خیلی منظم و مرتبتر است. یک السیدی بزرگ در سالن انتظار دارند که دقیقا موقعیت هر کس را در صف هر کاری نشان میدهد. چون کلینیک بخشهای مختلف دارد. مثل داخلی، آزمایشگاه، آرایشگاه، رادیولوژی، جراحی و پرندگان. برای همین کسی سر وقت منشی نمیرود تا بپرسد نوبتش کی میرسد. بهرحال هر دو تا گربهام ویزیت شده بودند و حالا باید صبر میکردیم تا جواب آزمایش آماده شود و دوباره به دکتر نشانش بدهیم. کنارمان دو مرد نشسته بودند که بهشان میآمد پدر و پسر باشند. مرد در سالهای میانی دهه ششم زندگیاش و پسر سی سالی جوانتر. یک ظرف پلاستیکی دردار بزرگ همراهشان بود که درش را تا نیمه کنار زدهبودند. توی ظرف دستمال انداخته بودند و یک کلاغ، توی ظرف بود. داشتم قدم میزدم که دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و رفتم کنارشان. پرسیدم که کلاغه چی شده و چرا آوردهاندش اینجا؟ پسر گفت که کلاغ را سه هفته پیش وسط کوچه پیدا کردهاند در حالی که افتاده بوده. برداشتهاند آوردهاند دامپزشکی. اینجا بعد از تصویربرداری فهمیدهاند که...