▫️روز بيستم: جدال نابرابر
براى فرار از حجم ويروس در اتاق خواب، آمدم توى پذيرايى خوابيدم. كنار گلدانها و گربههاى واقعى و كلاغهاى مصنوعىام. صبح با هجوم نور از پنجره آشپزخانه بيدار شدم. يادم نمانده بود كه پردههاى آشپزخانه را بكشم و البته اگر مىكشيدم هم فرقى نداشت. پردههاى رنگ روشن جلوى آفتاب شرق كارى ازشان برنمىآيد. خودشان هم مىشوند يك آفتاب ثانويه و مىتابند. بيدار شدم. غريب بود. در خانه خودم بودم اما در فضاى جديد با نور جديد و هواى جديد حتى خوابيده بودم. پذيرايى خنك است خيلى خنكتر از اتاقها. امسال درجه فنكويلها را يك درجه پايينتر تنظيم كردهام. ٢١ درجه. در خانه لباس گرم مىپوشيم و عوضش از نسيم خنك توى خانه لذت مىبريم. خدا مىداند چقدر از هرم هواى گرم كه بخورد توى صورتم بدم مىآيد.
گرمكن قرمز را دايىام برايم فرستاده. مىپوشمش روى پيراهن گلدار آبى. مىشوم يك تكه رنگ و نور و مىتابم. پرستارى مرا به خانه، به خودم، به ذاتِ مخفى درونم كه بين روزمرگيها و نقشهها و خشونت بيرون ديوارهاى خانه، خزيده به لايههاى پنهانى نزديك مىكند. ذدیگر نمىدانم كدامش طبيعت من است و کدام نیست.
پسر سر کار است. پيغام مىدهد و مىپرسد غذا داريم توى خانه يا نه. مىگويم داريم. مىپرسد چه داريم. مىگويم سوپ. پلو. خوراك مرغ و بادمجان و خوراك لوبيا. مىگويد من ساندويچ مغز مىخواهم براى ناهار. در اشتها و ذائقه كاملا فرزندِ پدرش است. در خانه ساندويچ مغز نداريم. پس بيرون ناهار مىخورد. من از صبح چرخيدهام توى خانه. ظرف شستهام. غذا پختهام. كمى دل به دل گربهها دادهام. بيمارى، خفيف و موذى اطرافم مىپلكد. مىدانم كه ممكن است ويروسها به سمت من بياييند و آمدهاند. حالا بدنم دارد مىجنگد. جنگ زير پوست من جريان دارد. من فقط كمى كرختم.
ياد سه سال پيش مىافتم و كروناى دلتا. پسر و مرد هر دو مبتلا شدند و من نشدم مثلا. برو بيمارستان و بيا. آبميوه بگير. رمدسيور. سرم و يك روز ديدم در اتاق خواب را بستهام و بعد از يك دل سير گريه سه ساعت خوابيدهام. تب خفيف داشتم. بدن بيچارهام جنگيده بود. كم آورده بود و خسته بود. خيلى خسته. آن اشك و خواب تنها نمودِ ضعف من بود در آن دو هفته. بعد بلند شدم صورتم را شستم و رخت نامرئى جنگم را پوشيدم. وقت تسليم نبود.
حالا فقط ويروس توى خانه مىچرخد. به من مىگويد كه تو را هم دارم گرفتار مىكنم. به روى خودم نمىآورم. وقت مريض شدن من نيست. تقريبا هيچوقت وقت مريض شدن من نيست. خانه چه مىشود اگر من مريض شوم؟ سر گربهها و گلدانهاى طبيعى و كلاغهاى مصنوعىام چه مىآيد؟ چه كسى سوپ و پلو و مرغ برايم مىپزد؟ آيا مىتوانم در خلسه فرو بروم و پشت سر هم بخوابم تا بدنم در جنگش برنده شود؟
نمىتوانم. پس به ويروس خزنده توى خانه دندان نشان مىدهم. ويروس دندان ندارد. بى دندان، بى دهان مىخندد.
بيدار مىشوم. از خوابى راحت و عجيب. كلاغ مصنوعى بالاى سرم نگهبانى داده تا صبح. گربه بزرگتر روى شعاع نورى كه از بالكن تابيده دراز كشيده و موهاى خاكسترى زيبايش مىدرخشد. خانه روشن است و كمى سرد. صبح شده. روز تازه. جنگ تازه شروع شده. برویم.
شيدا
١٣ آذر ١٤٠٣
پ.ن. كاتى تاريخ را كه زدم ديدم كه سالگرد عروسى تو شده. ٢٧ سال پيش در چنين روزى. آن پيراهن بلند لمه را پوشيده بودم و فكر مىكردم عروسى كردن تو شوخى است. شوخى نبود اما. نه؟ مبارك باشد.